گنجینهی ضربالمثل
بهنام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه برنگذرد
(حكيم فردوسى)
*
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَ مَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ

گنجینهی ضربالمثلها
گردآوری؛ فضل الله نکولعل آزاد

به وبلاگ شمارهی چهار (گنجینهی ضربالمثلهای ایرانی) خوش آمدید!
(بیش از ۱۰۰۰ مَثَل و تَمَثُّل و کنایهی فارسی با توضیحهای ویژه)
ارسال المثل
براى شناسايى (ارسال المثل) در وهلهى اول بايد بهمعناى ضربالمثل و كارايى آن پى برد.
ضربالمثل چيست و چه فايدهاى دارد؟
"ضربالمثل" در اصل بهمعنای "مَثل زدن" است اما بیشتر مردم در محاورهها و نوشتارها از آن بهعنوان تعبیر خود "مَثَل" یاد میکنند و از آنجا که پیشینیان نیز چنین کردهاند، امروزه از نظر زبانشناسان و ادیبان بهکارگیری آن بهجای مَثَل اشکالی ندارد.
در زمینهی ارائهی منظور، تَمَثُّلها، تمثیلها و کنایهها نیز در کنار مَثَلهابهچشم میخورد. گاهی تأثير به کارگیری مَثل و موارد مذکور در پرورش موضوع مربوطه از چند عبارت گویا هم بلیغتر است. در حقيقت مَثل و امثالهم مانند آرایههای ادبی (پارادوکس و حسآمیزی و ...) به كلام گوینده یا نویسنده، گيرايى، تاثیر دوچندان و رونقی ویژه مىبخشد.
یکی از شاخصها و امتیازهای مهم موارد ذکرشده در این است که میتوانند، در تعبیرهای گوناگون بهکار روند و برای همین است که در تعریف ویژگیهای معنوی هر یک از آنها موارد مرتبط گوناگونی ذکر میشود!
برای نمونه کسی که مایل است بداند، آیا فلان کار مورد پذیرش مردم قرار میگیرد، یا نه! با شنیدن مَثَل (علف باید به دهن بزی شیرین بیاد) منظور اصلی گوینده را هر چه بهتر و سریعتر از دیگر توضیحها دریافت میکند! بنابراین پرواضح است که مثلها به درک موارد مربوطه سرعت بیشتری میبخشد.
یا کسی که در جستجوی یافتن چیزی است و آنرا نمىيابد و در حال نااميد شدن است؛ با بهکارگیری تَمَثُّل به او مىگویند:
سایهی حق بر سر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود
گاه مشاهده مىشود كه فردى براى رفع مشكل خود به اين در و آن در میزند و كارش مورد سرزنش منتقدين قرار مىگيرد و فردى كه مورد نكوهش واقع شده، در پاسخ مىگويد:
(از اين ستون به آن ستون فرجه)
و با اين مَثَل انتقاد منتفى مىشود و قضيه فيصله پيدا میکند!
و يا:
دو نفر مىخواهند مسئوليت كارى را همزمان برعهده گيرند و شخصى از روى انتقاد مىگويد:
[آشپز كه دو تا شد، آش يا شور مىشود يا بىنمك]
و يا:
كسى كه براى انجام دادن كارى عجول است و بر فوريت آن اصرار مىورزد و بههيچ طريق كلام مردم به منظور صبر پيشه كردن در او اثر نمىكند؛ در برابر كارش تَمَثُّلهای زیر را بهکار میبرند و مىگويند:
(گر صبر كنى ز غوره حلوا سازیم) و یا: (عجله کار شیطان است) العجله من الشیطان
و به همين سهولت مسئله خاتمه پيدا مىكند.
برخی به اشتباه گمان میکنند که ساختار هر مَثل میبایست حتما از قدیم شکل گرفته شده باشد تا نام مَثل را زیبندهی آن بدانند و این در حالی است که تمامی مثلهای امروزی در آغاز پیدایش شخصی بودهاند و بر اثر بهکارگیری عوام جنبهی عمومی پیدا کردهاند، بنابر این از ثبت و ضبط کنایهها و مثلهای دهههای اخیر که امروزه به صورت عمومی درآمده و جایی نیز به ثبت نرسیده، غافل نبودهام! ضمنا هر کس میتواند در نوشتارها و گفتارهای خود از مَثَل شخصی بهره برد. یعنی از مثل و کنایهای سود جوید که خود برای اولین بار آن را به کار برده است. برای نمونه خود هرگاه کاری بیموقع صورت پذیرد، میگویم؛ (باز ابر بیموقع باریدن گرفت) و کار خطایی نیز صورت نپذیرفته است. چراکه این مَثل شخصی است و تنها تفاوتی که با مَثَلهای معروف دارد، این است که جنبهی عمومی ندارد! در پایان باید یادآور شوم که در این مجموعه چند مَثَل و اصطلاحات مَثَلی و کنایههای شخصی خود را نیز آوردهام و در آغاز مطلب نوشتهام؛ (مثل شخصی یا ...) یعنی اینکه جنبهی عمومی ندارد! مانند: (از جبهه به جعبه نوشابه پریدن) و ...
باری دوستان باشد که مورد توجه طبع لطیف و نکتهسنج شما قرار گیرد.
ارسالالمثل چيست؟
عبارت است از: استعمال عبارتی پندآموز و حکیمانه در شعر يا نثر که موجب رونق سخن و آرایش کلام میشود.
گاه شاعر کنایه یا مَثَلى یا تَمَثُّلی را در شعر خود استعمال مىکند و گاه نیز شاعرى قطعه شعرى مىآفريند و یک بیت یا يك مصراع آن پس از مدتی به مَثَل یا تَمَثُّل یا کنایه بدل میشود!
مانند؛
در عفو لذتى است كه در انتقام نيست
یا حافظ شيرازى كه مىفرمايد:
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
و یا سعدى شيرازى میفرمايد:
بنىآدم اعضاى يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
که هر سه به تَمَثُّل بدل شدهاند!
همانطور كه گفته شد، بهكارگيرى مثل در شعر "ارسالالمثل" نام دارد كه ساختار آن بدين نحو است:
عبارتی بليغ؛ بىآنكه اثرى از نشانههاى تشبیهى؛ همانند:
(همچون. مانند. مثل. چون. شبيه و ...) در آن يافت شود و از لحاظ معنوى شبيه و مكمل اصل مطلب باشد. در حقيقت؛ مثل، مشبهٌبِه است، يعنى: اصل موضوع به مَثل، مانند مىشود!
جان کلام اینکه؛
مَثلها و اصطلاحهای مثلی و کنایهها نیز همانند واژگان ممکن است، در زمانی خاص دارای گیرایی و کاربرد فراوان باشند و بر اثر کمرنگ شدن کاربرد واژگان و یا پیشرفت تکنولوژی و یا هر دلیلی دیگر، چون سکههای منسوخ کمکم از گردش بیفتند. مانند؛ اصطلاح مثلی، کنایهای گیر کردن سوزن که مربوط به گرامافون میشود و با آمدن نوارهای کاست و ضبطصوت کمکم از یادها فراموش شد و ما در این مجموعه تلاش کردهایم، از رایجترین آنها با توضیحهای کافی بهره بریم!
ممکن است به مرور زمان تعابیر مَثلها تغییر یابد. مثلا در گذشته از یک مَثل تعبیر یا تعابیر خاصی میشده که امکان دارد، با تعبیر یا تعابیر امروزی تفاوت چشمگیری داشته باشد و من تلاشم بر این بوده که تعابیر امروزی مردم را هم ضبط کنم!
برای نمونه اگر کسی نداند، "یکصنار" صد دینار و یک عباسی دو برابر آن یعنی؛ دویست دینار است، به معنای مثل (صنار میگیرم سگ اخته میکنم، یک عباسی میدم، غسل میکنم) واقف نمیشود و درک نمیکند که منظور این است: کارم جز ضرر دوچندان چیز دیگری را به همراه ندارد. یعنی اینکه؛ دست بهکار پردردسری میزنم که درآمد آن نصف ضرر حاصل از آن است یا؛ (ضررش دو برابر منفعت آن است) و باید برای از بین بردن زیان آن دو برابر خرج کنم!
البته میپذیریم، هستند کسانیکه مثلها را به اشتباه یا با معنایی عکس در گفتارهای روزمرهی خود بهکار میبرند اما باید دانست که تعداد اینگونه افراد زیاد نیست! مثلا خود بارها شاهد بودهام؛ کسی که به او بیحرمتی روا شده، در پاسخ به فرد فحاش گفته؛ به لقمان گفتند؛ ادب از که آموختی گفت: از بیادبان! تو مثل لقمان، بیادب نباش!
یا همینطور از دهان مردم میشنویم؛ کاسهای زیر نیمکاسه است. در حالیکه صحیح آن چنین است؛ زیر کاسه نیمکاسهای هست!
بحث کنایه و استعاره، بحث مفصلی است که حتا بزرگان اهل ادب نیز گاهی آن دو را بهجای هم تصور کردهاند و علتش هم این است که اینگونه موارد مباحث مجازیاند. برای نمونه؛ مرحوم دهخدا در همه جای لغتنامهاش به جای بهره بردن از واژهی "استعاره" مرقوم فرمودهاند؛ "کنایه"
"کنایه" جملهای است که هم در معنای حقیقی به کار میرود و هم در معنای مجازی و این در حالی است که "استعاره" فقط در معنای مجازی بهکار میرود. مثلا وقتی میگوییم؛ (فلانی در خانهاش باز است) در هر دو معنی حقیقی و مجازی کاربرد دارد، یعنی کنایه است اما وقتی میگوییم؛ (شیر آمد) و منظور مولا "علی" باشد، دیگر نمیتوان آن را در زمرهی معنای حقیقی دانست. البته یک استعارهی دیگر نیز موجود است، بهنام "استعارهی مرکب" که جمله است! مانند؛ (شبهای شیراز پر از مروارید است) که منظور اصلی این است؛ (پر از ستاره است) و پرواضح است که در معنای حقیقی بکار گرفته نشده است اما در مورد مثل هم باید بدانیم که معنای کنایی آن استفاده میشود. یعنی؛ کنایهای است که به صورت مَثَل میان مردم رواج یافته که این هم جزو همان مجازهاست و من تلاشم بر این بوده که در اینجا با احتیاط عمل کنم، زیرا دهخداها هم نتوانستهاند، در این زمینه حکمی قطعی صادر کنند. لازمهی پیچیدن به این مسائل ظریف، دانستن مقدماتی است که گاه خود آنها نیز بحث برانگیز است.
در خیلی از موارد تفکیک "مَثَل" از "کنایه" بسیار مشکل به نظر میرسد. یعنی بهراحتی نمیتوان تشخیص داد که آیا فلان عبارت یا جمله یا اصطلاح، کنایهای است یا مَثَلی که در این مجموعه امکان دارد من نیز دچار لغزشهایی شده باشم که چنانچه دوستان به آن پی بردند، لطف کنند و مرا هم در جریان امر قرار دهند!
برای نمونه؛ (هرکه بامش بیش، برفش بیشتر) هم میتواند، مَثَل تلقی شود و هم کنایه!
کنایه از آن جهت که، هر کس پول بیشتری دارد، خرجش هم بیشتر است یا هرکس که عیالوارتر است، مخارجش هم بیشتر است که با تعبیر (تعیین کردن حدود چیزی) نام مَثَل را زیبندهی خود میسازد!
جایجای به عباراتی برخورد میکنیم که کاملا مشخص است کنایه است.
برای نمونه جملهی؛ (بند شمشیرش بلند است) کنایه از بلند قد بودن شخصی است.
یا: (در خانهی فلانی باز است) کنایه از آدمی دست و دلباز و مهماننواز است!
در این زمینه مطالب بسیاری نوشته شده است.
کتاب؛ (داستان بهمنیاری) که تالیف مرحوم احمد بهمنیار استاد دانشگاه تهران است که بسیاری از مَثَلها را در آنجا جمعآوری کرده!
کتاب سه جلدی (فرهنگنامهی شعری) تالیف دکتر رحیم عفیفی که شامل مَثَلها و کنایهها است.
کتاب ضربالمثلهای معروف فارسی، همراه تعبیرهای دقیق! نوشتهی مرحوم مهدی سهیلی که شامل ۳۵۰۰ مَثَل و کنایه و اصطلاحهای مَثَلی است!
فرهنگ کنایات، نوشتهی: دکتر منصور میرزانیا که در آن هم مَثَل موجود است و هم کنایه!
کتاب فرهنگ عوام که امیرقلی امینی گردآوری کرده است!
آخرین کاری که در این زمینه صورت پذیرفته جمعآوری احمد شاملو است. کتابی است، بهنام (کوچه) شامل کنایهها و مَثَلهاست!
اما با وجود امثال و حکم مرحوم دهخدا و کتابهای مذکور هنوز بسیاری از مَثَلها و کنایات جمعآوری نشده است!
تفاوت مَثَل و کنایه با اصطلاح مَثَلی و کنایهای
اصطلاح مَثَلی، کنایهای عبارتی است که نه دارای فاعل و مفعول است و نه به کسی یا چیزی اشارت دارد و نه دارای زمان خاصی است و در حقیقت خمیرمایهی اولیهی "مَثَل" و "کنایه" است!
مانند:
(از آب کره گرفتن)، (ابرو درهم کشیدن)، (آیهی یاس خواندن)، (از کوره در رفتن) و (از کاه کوه ساختن) و ...
کوتاه سخن اینکه؛
هرچه سابقهی تمدن و فرهنگ یک مرز و بوم بیشتر باشد، به همان میزان نیز تعداد مثلهایش بیشتر است و خوشبختانه زبان فارسی از این حیث کاملاً غنی است!
روح دانشمندان بزرگ علامه دهخدا و مهدی سهیلی شاد باد که مرحوم دهخدا زحمت جمعآوری مثلها را به دوش کشید و مرحوم سهیلی با نظارت مستقیم چهار جلد امثال و حکم او را به چاپ دوم رسانید و حتا خود کتابی جداگانه نوشت بهنام "ضربالمثلهای معروف ایران" که برخی از مثلها که از چشم مرحوم دهخدا دور مانده بود، در آن مجموعه به چشم میخورد! خود در کتاب ضربالمثلهای معروف ایرانی، صفحهی ۱۱ میگوید:
آمیختگی با ضربالمثلهای حکمتآمیز پارسی و علاقهای که به آن داشتم، موجب شد که با مراجعهی من به برادران شادروان علامه علی اکبر دهخدا و نظارت مستقیم در چاپ و تصحیح ۴ جلد کتاب امثال و حکم علامه دهخدا با سرمایهی موسسهی محترم انتشارات امیرکبیر پس از سالها به چاپ دوم برسد. آنهم با گونهای منقحتر و صحیحتر!
توضیح اینکه، علامه دهخدا در کتاب امثال و حکم ۵۰۰۰۰ مثل را فراهم آورده که شاید ده تا پانزده هزار تای آن تکراری باشد و علتش هم این است که برخی از مثلها به ضرورت نوع بهکارگیری مردم، به گونههای مختلف ظاهر شدهاند و چون در کتاب ارزشمند دهخدا به ترتیب حروف الفبا ضبط گردیدهاند، با فاصله در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
مانند:
(هر چه مار از پونه بدش میاد بیشتر در لونش سبز میشه!)
که اینگونه هم آورده شده:
(مار از پونه بدش میاد، دم لونهاش هم سبز میشه!)
اینگونه هم آورده شده:
(مار خیلی از پونه خوشش میاد، دم لونهاش هم سبز میشه!)
یا:
(من میگم نره، تو میگی بدوش؟)
که اینگونه هم آورده شده:
(هر چه میگم، نره بازم میگه بدوش)
یا:
(میگم نره، میگه، بدوش)
یا؛
(مار بد بهتر از یار بد)
که اینگونه هم آمده است:
(یار بد بدتر از مار بد!)
و ...
در اینجا تلاش ما بر این پایه استوار بوده که تنها به یک مورد از هر مثل اشارت داشته باشیم و بر ضبط دیگر مثلهایی که اکنون رایجاند اما در هیچ کتابی نوشته نشده، نیز اقدام ورزیم!
از دیگر شاهکارهای دهخدا لغتنامهی اوست! نگارش این واژهنامهی ارزشمند بیش از ۴۵ سال به طول انجامید که علامه تمامی واژگان زبان فارسی را بر روی بیش از یک میلیون برگه که در میان آنها کاغذ باطلهی متفرقه، جعبهی سیگار، مجله، روزنامه، پاکت میوه و خوراکی، کارتن اجناس و ... مشاهده میشود، یادداشت کرد و مرحوم دکتر محمد معین نوشتههای آن فیشها را پس از مرتب کردن به چاپ رسانید!
طبق وصیت علامه دهخدا حتا یک واژه هم بر آنچه که او نوشته است، نمیبایست افزود و یا از آن کسر کرد!
در پایان این نکته را عرض کنم که سعی کردم، زیر مثلها دربارهیشان توضیحاتی شخصی ارائه کنم تا مفهوم هرچه گویاتر و بهتر افاده شود! چنانچه از نظر شما برخی از توضیحات خصوصی من دارای اشکال است، لطفا سایهی نقد خود را از سر مطالب اینحقیر کم نکنید! امید است، مورد قبول ذوق سلیم و طبع لطیفیان واقع شود!
در انتظار نظرهای سازندهی دوستان هستیم!
در حال ارائهی مثلهای ایرانی به ترتیب حروف الفبا هستیم! 👇👇👇
برخی از مثلهای رایج زبان فارسی
آ
«آب از دستش نمیچکه!»
«آب از سرچشمه گلآلوده!»
«آب از آب تکان نمیخوره!»
«آب از سرش گذشتهاست!»
«آب پاکی را روی دستش ریخت!»
«آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم. یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم!»
«آب را گلآلود میکنه که ماهی بگیره!»
«آب را باید از سرچشمه بست!»
«آب زیر پوستش افتاده!»
«آب که یه جا بمونه، میگنده!»
«آبکشو نگا کن، به کفگیر میگه تو سه سوراخ داری!»
«آب که از سر گذشت، چه یک ذرع، چه صد ذرع ـ چه یک نی چه صد نی!»
«آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب!»
«آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه!»
«آب نمیبینه و گرنه شناگر قابلیه!»
«آبی از اون گرم نمیشه!»
«آتش بیار معرکه!»
«آتش که گرفت، خشک و تر میسوزه!»
«آخر شاه منشی، کاهکشی است!»
«آدم بدحساب، دوبار میده!»
«آدم بهکیسهاش نگاه میکنه!»
«آدم پول پیدا میکنه، پول، آدم را پیدا نمیکنه!»
«آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره!»
«آدم خودش بمیره، هوادارش نمیره!»
«آدم خوش معامله، شریک مال مردمه!»
«آدم دانا به نیشتر نزند مشت!»
«آدم دستپاچه، کارو دوبار میکنه!»
«آدم دستپاچه دوبار میشاشه!»
«آدم زنده وکیل وصی نمیخواد!»
«آدم گدا، اینهمه ادا؟!»
«آدم گرسنه، خواب نان سنگک میبینه!»
«آدم گرسنه، یاد پلوی عروسیش میفته!»
«آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه!»
«آردها مونو بیختیم، الکها مونو آویختیم!»
(آرد خود را بیختیم، آردبیز را آویختیم!)
«آرزو بر جوانان عیب نیست!»
«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
«آستین نو، پلو بخور!»
«آسوده کسی که خر نداره
از کاه و جوِش خبر نداره»
«آسیاب به نوبت»
«آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه!»
«آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بینمک!»
«آشپز که دوتا شد، آش یا شور میشه یا بینمک!»
«آش با جاش!»
«آش نخورده و دهن سوخته!»
«آش اینجا لواش اینجا، کجا برم به از اینجا!»
«آش کشک خالته؛ بخوری پاته، نخوری پاته!»
«آفتابه خرج لحیمه!»
«آفتابه لگن هفت دست، ولی شام و ناهار هیچی!»
«آمدم صواب کنم، کباب شدم!»
«آمد زیر ابروشو برداره، زد چشمش را کور کرد!»
«آنان که غنیترند، محتاجترند!»
«آنچه دلم خواست نه آن میشود
آنچه خدا خواست همان میشود!»
«آنرا که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»
«آنقدر بارکن که بکِشه، نه آنقدر که بکُشه!»
«آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه!»
«آنقدر سمن هست، که یاسمن توش گمه!»
«آنقدر مار خورده که افعی شده!»
«آن ممه را لولو برد!»
«آنوقت که جیکجیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود؟»
«آواز دهل شنیدن از دور خوش است»
«آه نداشت که با ناله سودا کنه!»
ا - همزه
(ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری)
«اجارهنشینِ خوشنشین»
«ارث خرس به کفتار میرسه»
«ارزان خری، انبان خری»
«از آب کره میگیره»
«از آب گذشته است»
«از آب گلآلود، ماهی میگیره»
«از اسب افتادهایم، اما از اصل نیفتادهایم»
«از اونجا مونده، از اینجا رونده»
«از آن نترس کههای و هوی دارد، از آن بترس که سر به تو دارد»
«از این امامزاده کسی معجزه نمیبینه»
«این امامزاده کور میکنه ولی شفا نمیده!»
«از این دم بریده هر چی بگی برمیاد»
«از این ستون به اون ستون فرجه»
«از بیکفنی زندهایم»
«از تنگی چشم پیل معلومم شد
آنان که غنیترند محتاجترند»
«از تو حرکت، از خدا برکت»
«از حق تا ناحق چهار انگشت فاصله است»
«از خر افتاده، خرما پیدا کرده»
«از خرس موئی کندن، غنیمته»
«از خر میپرسی چهارشنبه کیه؟»
«از خودت گذشته، خدا عقلی به بچههات بده»
«از درد لاعلاجی به خر میگه خانمباجی»
«از دور دل و میبره، از جلو زهره رو»
«از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه»
«از سوراخ سوزن رد میشه، از در دروازه رد نمیشه»
«از شما عباسی، از ما رقاصی»
«از شیر مرغ تا جان آدمیزاد»
«از کوزه همان برون تراود که در اوست»
گر دایره کوزه ز گوهر سازند
«از کیسه خلیفه میبخشه»
«از گدا چه یک نان بگیرند و چه بدهند»
«از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد»
«از ماست که بر ماست»
«از مال پس است و از جان عاصی»
«از مردی تا نامردی یک قدم است»
«از من بدر، به جوال کاه»
«از نخورده بگیر، بده به خورده»
«از نو کیسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن»
«از هر چه بدم اومد، سرم اومد»
«از هول حلیم (هلیم) افتاد توی دیگ»
«از یک گل بهار نمیشه»
«از این گوش میگیره، از آن گوش در میکنه»
«اسباب خونه به صاحبخونه میره»
«اسب پیشکشیرو، دندوناشو نمیشمرن»
«اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر
رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود»
«اسب و خر را که یک جا ببندن، اگر همبو نشن همخو میشن»
«اسب تازی شده مجروح بهزیر پالان»
طوق زرین همه در گردن خر میبینم»
«اسب ترکمنی است، هم از توبره میخوره هم از آخور»
«اسب دونده جو خود را زیاد میکنه!»
«اسب را گم کرده، پی نعلش میگرده»
«اسب لاغر میان به کار آید
روز میدان نه گاو پرواری»
«اسبها را نعل میکردند، کبک هم پایش را بلند کرد»
«استخری که آب نداره، این همه قورباغه میخواد چهکار؟»
«استخون لای زخم نذار!»
«افادهها طبقطبق سگا به دورش وق و وق»
«اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد»
«اگر بیلزنی، باغچهی خودتو بیل بزن!»
«اگر برای من آب نداره، برای تو که نون داره!»
«اگر چاه من آب نداره، برای مقنی نون داره»
«اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میکرد»
«اگه منو عاق کنی، منم ترو عوق میکنم»
«اگه خدا بخواد، از نر هم میده»
«اگه خالهام ریش داشت، آقا دائیم بود»
«اگه خیر داشت، اسمشو میذاشتن خیرالله»
«اگر دانی که نان دادن ثواب است
تو خود میخور که بغدادت خراب است»
«اگه دعای بچهها اثر داشت، یه معلم زنده نمیموند»
«اگر علی ساربونه، میدونه، شترو کجا بخوابونه»
«اگه کلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد»
«اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره؟»
«اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه»
«اگه مهمون یکی باشه، صاحبخونه براش گاو میکشه»
«اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم»
«اگه هفت تا دختر کور داشته باشه، یکساعته شوهر میده»
«اگه همه گفتن، نون و پنیر؛ تو سرتو بذار زمین و بمیر!»
«امان از خانهداری، یکی میخری دو تا نداری»
«امان از دوغ لیلی، ماستش کم بود آبش خیلی»
«اندک اندک جمع گردد، وانگهی دریا شود»
«انگور خوب، نصیب شغال میشه»
«اولاد، بادومه، اولادِ اولاد، مغز بادوم»
«اول بچش، بعد بگو بینمکه!»
«اول برادریتو ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث کن!»
«اول بقالی و ماست ترشفروشی»
«اول جلوی خونهی خودتو جارو کن، بعد خونهی همسایه رو»
«اول پیاله و بعد مستی»
«اول، چاه را بکن، بعد منار را بدزد»
«اول اینو که زائیدی بزرگ کن»
«اونی که به ما نریده بود، کلاغ کوندریده بود»
«این تو بمیری، از اون تو بمیریها نیست»
«این حرفا برای فاطی تنبون نمیشه»
«این دغل دوستان که میبینی»
مگسانند گرد شیرینی»
«اینکه برای من آوردی، ببر برای خالهات»
«این هفتصد دینار، غیر از آن چاردهشاهی است»
«اینهمه چریدی دنبهات کو؟»
«اینهمه خر هست و ما پیاده میریم»
این همه خر اینجاست، اونوقت میرن از قبرس میارن!»
ب
«با یه کشمش گرمیش میکنه با یه غوره سردیش!»
«با این ریش میخوای بری تجریش؟»
«با خوردن سیر شدی با لیسیدن نمیشی!»
«باد آورده را باد میبرد»
«با دست پس میزنه، با پا پیش میکشه!»
«بادمجان بم آفت نداره!»
«بادمجان دور قابچین!»
«بارون آمد، ترکها بههم رفت»
«بار کج به منزل نمیرسه!»
«بازی اشکنک داره، سر شکستنک داره!»
«بازی بازی، با ریش بابا هم بازی؟»
«با سیلی صورت خودشو سرخ نگه میداره!»
«با کدخدا بساز، ده را بچاپ!»
«با گرگ دنبه میخوره، با چوپان گریه میکنه!»
«بالا بالاها جا نیست، پایین پایینها هم نمیشینه!»
«بالاتو دیدیم، پائینتم دیدیم»
«با نردبان نمیشه به آسمون رفت!»
«با همین پرو پاچین، میخوای بری چین و ماچین؟»
«باید گذاشت در کوزه و آبشو خورد»
«با یه دست نمیشه دو تا هندونه برداشت»
«با یک گل بهار نمیشه»
«ببینیم و تعریف کنیم!»
«بچه سر پیری زنگوله پای تابوته!»
«بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد!»
«بچهی حلالزاده به داییش میره!»
«بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه»
«بدهکار رو که رو بدی طلبکار میشه!»
«برادری بجا، بزغاله یکی هفتصنار»
«بر آن کدخدا زار باید گریست که دخلش بود نوزده خرج بیست»
«برای کسی بمیر که برات تب کنه!»
«برای همه مادره، برای ما زنبابا»
«برای یه بینماز، در مسجدو نمیبندن!»
«بر عکس نهند نام زنگی کافور»
«برو فکر نون باش که خربزه آبه!»
«برو کشک تو بساب!»
«برو هندوستان مادیون خوب پیدا کن، کرهشو بستون!»
«بزک نمیر بهار میاد
کنبزه با خیار میاد»
«بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کرده!»
«بعد از هفت کره، ادعای بکارت»
«با اشتهای مردم نمیشه نون خورد!»
«به بهلول گفتند ریش تو بهتره یا دم سگ؟ گفت: اگر از پل جستم ریش من و گرنه دم سگ!»
«به جای شمع کافوری چراغ نفت میسوزد»
«بهر خران چه کاه برند، چه زعفران»
«به درویشه گفتند بساطتو جمع کن، دستشو گذاشت در دهنش»
«به دعای گربه کوره بارون نمیاد»
«به روباهه گفتند: شاهدت کیه؟ گفت: دمبم»
«به زبون خوش مار از سوراخ در میاد»
«به شترمرغ گفتند: بار ببر، گفت: مرغم، گفتند: بپر، گفت: شترم»
«به شتره گفتند: شاشت پسه، گفت: چیم مثل همه کسه؟»
«به شتره گفتند: راه رفتنت کجه، گفت: چی چیم راسته؟»
«به عمل کار برآید به سخندانی نیست»
«به قاطر گفتند: بابات کیه؟ گفت: آقادائیم اسبه»
«به کچله گفتند: چرا زلف نمیذاری؟ گفت: من از این قرتیگریها خوشم نمیاد!»
«به کیشی آمدن به فیشی رفتن»
«به گاو و گوسفند کسی کاری نداره؟»
«به ماه میگه تو در نیا من در بیام»
«به مرگ میگیره تا به تب راضی بشه»
«به هر جا که بری آسمون همین رنگه!»
«به یکی گفتن: بابات از گرسنگی مُرد. گفت: داشت و نخورد؟»
«به یکی گفتن: سرکهی هفتساله داری؟ گفت: دارم و نمیدم، گفتن: چرا؟ گفت: اگر میدادم که هفتساله نمیشد!»
«بین همهی پیامبرا جرجیسو انتخاب کرده»
پ
«پا رو به اندازهی گلیم باید دراز کرد!»
«پای خروستو ببند، به مرغ همسایه هیز نگو!»
«پایینپایینها جاش نیست، بالابالاها راش نیست!»
«پز عالی، جیب خالی!»
«پس از قرنی شنبه به نوروز میفته!»
«پستان مادرش را گاز گرفته!»
«پسرخاله دسته دیزی!»
«پسر زائیدم برای رندان، دختر زائیدم برای مردان، موندم سفیل و سرگردان!»
«پسر کو ندارد نشان از پدر
تو بیگانه خوانش نخوانش پسر!»
«پشه لگدش کرده!»
«پنج انگشت برادرن، برابر نیستن!»
«پوست خرس نزده میفروشه!»
«پول است نه جان است که آسان بتوان داد!»
«پول پیدا کردن آسونه، اما نگهداریش مشکله!»
«پول حرام، یا خرج شراب شور میشه یا شاهد کور!»
«پولدارها به کباب، بیپولها به بوی کباب!»
«پول ما سکهی عُمَر داره!»
«پیاده شو با هم راه بریم!»
«پیازم خودشو داخل میوهها کرده!»
«پی خر مرده میگرده که نعلش رو بکنه!»
«پیراهن بعد از عروسی برای گل منار خوبه!»
«پیراهن عثمان!»
«پیرزنه دستش به درخت گوجه نمیرسید، میگفت: ترشی به من نمیسازه!» (گربه دستش به گوشت ...)
«پیش رو خاله، پشت سر چاله!»
«پیش قاضی و معلق بازی!» یا: (غازی)
ت
«تا ابله در جهانه، مفلس درنمیمانه!»
«تا پریشان نشود کار به سامان نرسد»
«تا تریاق از عراق آرند، مارگزیده مرده باشد»
«تا تنور گرمه نون رو بچسبون»
«تا بگی غلامتم، میفروشنت!»
«تا گوساله گاو بشه، دل مادرش آب میشه»
«تا مار راست نشه تو سوراخ نمیره»
«تا نازکش داری نازکن، نداری پاهاتو دراز کن»
«تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»
«تا نباشد چوب تر فرمان نگیرد گاو و خر»
«تا هستم به ریش تو بستم»
«تب تند عرقش زود در میاد»
«تخممرغ دزد، عاقبت شتر دزد میشه»
«تخم نکرد، وقتی هم کرد تو کاهدون کرد»
«تره به تخمش میره، حسنی به باباش»
«تف سر بالا، بر میگرده به ریش صاحبش»
«تنبل نرو به سایه، سایه خودش میآیه!»
«تنها به قاضی رفته خوشحال برمیگرده!»
«تو از تو، من از بیرون»
«تو بگو ف من میگم فرحزاد»
«توبهی گرگ مرگه!»
«تو که نیزن بودی چرا آقا دائیت از حصبه مرد»
«توی دعوا نون و حلوا خیرات نمیکنن!»
ث
«ثنای خویش گفتن بود از تهیمیانی»
(پس از اینهمه مناقب، خجلم خجل پشیمان که…)
«ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی»
«ثواب راه بهخانه صاحب خود میبرد!»
«ثواب کردی یا کباب شدی؟!»
ج
«جا تره و بچه نیست!»
«جاده دزد زده تا چهل روز امنه!»
«جای سوزن انداختن نیست!»
«جایی نمیخوابه که آب زیرش بره!»
«جایی که میوه نیست چغندر، سلطان مرکباته»
«جل و پلاسشو جمع کرد!»
«جلوی آب رودخانه را میشود گرفت، جلوی حرف (دهن) مردم را نه»
«جواب ابلهان خاموشی است»
«جوابِ های، هویه»
«جوانی کجائی که یادت بهخیر»
«جوجه را آخر پائیز میشمرند»
«جوجه همیشه زیر سبد نمیمونه!»
«جون به عزرائیل نمیده!»
«جیبش تار عنکبوت بسته!»
چ
«چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند»
«چار دیواری اختیاری»
«چاقو دسته خودشو نمیبره»
«چاهکن همیشه ته چاهه»
«چاه مکن بهر کسی، اول خودت، دوم کسی»
«چاه نکنده منار دزدیده»
«چرا توپچی نشدی»
«چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است»
«چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد»
«چشم داره نخودچی، ابرو نداره هیچی»
«چشمش آلبالو گیلاس میچینه»
«چشمش هزار کار میکنه که ابروش نمیدونه»
«چغندر گوشت نمیشه، دشمنم دوست نمیشه»
«چنار در خونهشونو نمیبینه»
«چوب خدا صدا نداره، هر کی بخوره دوا نداره»
«چوب دو سر طلاست»
«چوب را که برداری، گربه دزده فرار میکنه!»
«چوب معلم گله، هر کی نخوره خله!»»
«چه خوشست دوشاب فروشی، هیچکس نخرد خودت بنوشی»
«چه عزائیست که مردهشور هم گریه میکنه»
«چه علی خواجه، چه خواجه علی»
«چه کشکی، چه دوغی»
«چه مردی بود کز زنی کم بود!»
(چو از راستی بگذری خم بود…)
«چیزی که شده پاره، وصله ور نمیداره!»
«چیزی که عوض داره، گله نداره!»
ح
«حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت!»
«حرف حق تلخ است!»
«حرف، حرف میاره، آسمان برف میاره!»
«حوضی که ماهی نداره، قورباغه سالاره»
«حرف راستو از بچه بشنو»
«حرفایی میزنه، از دهنش گندهتر»
«حرف بد تا آخر با آدمه»
«حرف راست را باید اول مزهمزه کرد، بعد زد!»
«حرف راست قسم نمیخواد»
«حساب حسابه! کاکا برادر»
«حسود هرگز نیاسود!»
«حق گرفتنیه نه نشستنی. حق گرفتنیه نه دادنی»
«حلوای عزا را هم زدن»
خ
«خار رو در چشم دیگران میبینه و تیر رو در چشم خودش نمیبینه!»
«خاک خور و نان بخیلان مخور!»
«خاک کوچه برای باد سودا خوبه!»
«خال مهرویان سیاه و دانه فلفل سیاه
هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟»
«خالهام زائیده، خالهزام هو کشیده»
«خاله را میخواهند برای درز و دوز و گرنه چه خاله چه یوز»
«خاله سوسکه به بچش میگه: قربون پای بلوریت»
«خانهای را که دو کدبانوست، خاک تا زانوست»
«خانه اگر پر از دشمن باشه بهتره تا خالی باشه»
«خانهی خرس و بادیهی مس؟»
«خانهی داماد عروسی است، خانهی عروس هیچ خبری نیست!»
«خانهی دوستان بروب و در دشمنان مکوب!»
«خانهی قاضی گردو بسیاره اما شماره داره!»
«خانهی کلیمی نرفتم وقتی هم رفتم شنبه رفتم»
«خانهنشینی بیبی از بیچادریست»
«خانهی همسایه آش میپزند، بمن چه؟»
«خدا به آدم گدا، نه عزا بده نه عروسی»
«خدا برفو به اندازهی بام میده!»
«خدا جامه میدهد کو اندام؟ نان میدهد کو دندان؟»
«خدا خر رو شناخت، بهش شاخش نداد»
«خدا داده بما مالی، یک خر مانده سه تا نالی»
«خدا دیرگیره، اما سختگیره»
«خدا را بنده نیست»
«خدا روزیرسان است، اما اِهنی هم میخواد»
«خدا سرما را بهقدر بالاپوش میده!»
«خدا شاهدیواری خراب کنه که این چالهها پر بشه»
«خدا گر ببندد زحکمت دری
بهرحمت گشاید در دیگری!»
«خدا میون دونهی گندم خط گذاشته!»
«خدا میخواد بار رو به منزل برسونه، من نه، یک خر دیگه!»
«خدا نجار نیست اما در و تخته رو خوب بهم میندازه!»
«خدا وقتی بخواد بده، نمیپرسه تو کی هستی؟»
«خدا یه عقل زیاد بتو بده یه پول زیاد به من!»
«خر، آخور خود را گم نمیکنه!»
«خراب بشه باغی که کلیدش چوب مو باشه!»
«خربزهی شیرین مال شغاله»
«خربزه که خوردی باید پای لرزش هم بشینی»
«خربزه میخواهی یا هندوانه: هر دو وانه»
«خر بیارو باقلا بار کن»
«خر، پایش یک بار به چاله میره»
«خر چه داند، قیمت نقل و نبات؟»
«خر را با آخور میخوره، مرده را با گور»
«خر را جایی میبندند که صاحب خر راضی باشه!»
«خر را که به عروسی میبرند، برای خوشی نیست، برای آبکشی است!»
«خر را گم کرده پی نعلش میگرده!»
«خر، رو به طویله تند میره!»
«خر سواری را حساب نمیکنه!»
«خرس، تخم میکنه یا بچه؟ از این دم بریده هر چی بگی برمیاد»
«خرس در کوه، بوعلی سیناست»
«خرس شکار نکرده رو پوستشو نفروش»
«خر، سیشاهی، پالون دو زار» (پالون از خر گرونتره!)
«خر کریم را نعل کردن»
«خر که جو دید، کاه نمیخوره»
«خر، که علف دید گردن دراز میکنه»
«خر گچکش روز جمعه از کوه سنگ میاره!»
«خر لخت را پالانشو بر نمیدارن!»
«خر ما از کرگی دم نداشت!»
«خر میاد پای بار، نه بار پای خر»
«خر نر را از تخمش میشناسن»
«خر ناخنکی صاحب سلیقه میشود»
«خروار نمکه، مثقال هم نمکه!»
«خر وامانده معطل چشه!»
«خروسی را که شغال صبح میبره! بگذار سر شب ببره!»
«خر، همان خره پالانش عوض شده!»
«خرسواری بلد نیست، سواره اسب میشه!»
«خریت ارث نیست بهره خداداده است!»
«خری که از خری وابمونه باید یال و دمشو برید!»
«خوشبخت آنکه خورد و کِشت، بدبخت آنکه مرد و هِشت»
«خواب پاسبان، چراغ دزده!»
«خندهکردن دل خوش میخواد و گریهکردن سر و چشم!»
«خواست زیر ابروشو برداره، چشماشو کور کرد»
«خواهر شوهر، عقرب زیر فرشه»
«خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»
«خوبی لر به آن است که هر چه شب گوید روز نه آن است»
«خودتو خسته ببین، رفیقتو مرده»
«خودشو نمیتونه نگهداره، چطور منو نگه میداره؟»
«خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی»
«خودم کردم که لعنت بر خودم باد!»
«خوردن خوبی داره، پس دادن بدی!»
«خوشا به حال کسانی که مردند و آواز ترا نشنیدند!»
«خوشا چاهی که آب از خود بر آرد!»
«خوش زبان باش در امان باش!»
«خونسار است و یک خرس!»
«خیاط هم در کوزه افتاد!»
«خیر در خانه صاحبش را میشناسد!»
«خیک بزرگ، روغنش خوب نمیشه!»
«خیلی خوش چسه جلوی بادم میشینه»
«خیلی خوش چسه، رو به بادم میچسه!»
د
«دارندگی و برازندگی!»
«دانا داند و پرسد، نادان نداند و نپرسد!»
«دانا گوشت میخوره، نادان چغندر!»
«دایهی از مادر مهربانتر را باید پستان برید!»
«دختری که مادرش تعریف بکنه برای آقادائیش خوبه!»
«در بیابان لنگه کفش کهنه، نعمت خداست!»
«در دعوا، حلوا خیرات نمیکنن!»
«در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خداپرستی؟»
«در جیبشو تار عنکبوت گرفته است!»
«در حوضی که ماهی نیست، قورباغه سپهسالاره!»
«در خانهات را ببند همسایه تو دزد نکن!»
«در خانه اگر کس است یکحرف بس است!»
«در خانه بیعارهها نقاره میزنن!»
«درخت کاهلی بارش گرسنگی است!»
«درخت کج جز به آتش راست نمیشه!»
«درخت هر چه بارش بیشتر شود، افتادهتر شود!»
«درد دل خودم کم بود، اینهم غرغر همسایه!»
«در دروازه رو میشه بست، اما در دهن مردمو نه»
«در دنیا همیشه به یک پاشنه نمیچرخه!»
«در دنیا یه خوبی میمونه یه بدی!»
«در دیزی وازه، حیای گربه کجا رفته!»
«در زمستان یه جل بهتر از یه دسته گل!»
«در شهر کورها یه چشمی پادشاست»
«در عفو لذتی است که در انتقام نیست»
«در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»»
«درم داران عالم را کرم نیست
کریمان را بدست اندر درم نیست»
«در مسجده، نه کندنی است نه سوزوندنی»
«در نمک ریختن توی دیگ باید به مرد پشت کرد»
«درویش از ده رانده، ادعای کدخدایی کند»
«در، همیشه به یک پاشنه نمیگرده!»
«در هفت آسمان یک ستاره نداره!»
«دزد، آب گرون میخوره!»
«دزد بازار آشفته میخواد!»
«دزد به یک راه میره، صاحب مال به هزار راه!»
«دزد ناشی به کاهدون میزنه!»
«دزدی آنهم شلغم؟»
«دزدی که نسیم را بدزدد دزد است!»
«دست از سر کچل ما بردار!»
«دست بالای دست بسیار است!»
«دست به دنبک هر کس بزنی صدا میده!»
«دست بریده قدر دست بریده رو میدونه!»
«دست بشکند در آستین، سر بشکند درکلاه»
«دست بیهنر کفچه گدائی است!»
«دست پشت سر نداره»
«دست پیش را گرفته که پس نیفته»
«دستت چربه، بمال به [...] سرت»
«دستتنگی بدتر از دلتنگی است!»
«دست خالی برای تو سر زدن خوبه!»
«دست در کاسه و مشت در پیشانی!»
«دست، دست را میشناسه!»
«دست دکاندار تلخ است!»
«دست راستو از چپ نمیشناسه!»
«دستش به خر نمیرسه، پالونشو میزنه!»
«دستش به دم گاو بند شده!»
«دستش به عرب و عجم بند شده است!»
«دستش به دهنش میرسه!»
«دستش در کیسهی خلیفه است!»
«دستش به گوشت نمیرسه، میگه؛ پیفپیف بو میده!»
«دستش را به کمرش گرفته که از بیگی نیفته!»
«دستش یا شیرهایه یا چسبناک»
«دستشو توی حنا گذاشت!»
«دستشو توی پوست گردو گذاشت!»
«دست شکسته به کار میره اما دل شکسته نه!»
«دست شکسته وبال گردنه!»
«دستش نمک نداره!»
«دست کار دلو نمیکنه و دل کار دستو نمیکنه!»
«دستش کجه!»
«دست که به چوب بردی، گربه دزده حساب کار خودشو میکنه!»
«دست که بسیار شد برکت کم میشود!»
[دست ما کوتاه و خرما بر نخیل! مانند: پای ما لنگ است و منزل بس دراز]
«دست ننت درد نکنه، با اون عروس گرفتنش!»
«دست و روتو بشور و منم بخور!»
«دست و رویش را با آب مردهشور خانه شسته است!»
«دسته گل به آب داده!»
«دشمن دانا بلندت میکند
بر زمینت میزند نادان دوست»
«دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود»
«دعوا سر لحاف ملا بود!»
«دلاکها که بیکار میشن، سر همو میتراشن»
«دل بیغم دراین عالم نباشد
اگر باشد بنیآدم نباشد»
«دل سفره نیست که آدم پیش هر کس باز کنه»
«دلش درو طاقچه نداره»
«دلم خوشه زن بگم اگر چه کمتر از سگم»
«دلو همیشه از چاه درست در نمیاد!»
«دماغشو بگیری جونش درمیآد!»
«دم سیخ کرده!»
«دم خروس از جیبش پیداست!»
«دمشو توی خمره زده»
«دندون اسب پیشکشی را نمیشمارن!»
«دنده را شتر شکست، تاوانش را خر داد!»
«دنیا پس از مرگ ما، چه دریا چه سراب!»
«دنیا دمش درازه!»
«دنیا جای آزمایشه، نه آسایش!»
«دنیا، دار مکافاته!»
«دنیا رو آب ببره، اونو خواب میبره!»
«دنیا را هر طور بگیری میگذره!»
«دنیاش مثه آخرت یزیده!»
«دنیا محل گذره!»
«دنیا دو روزه!»
«دو تا درو پهلوی هم میذارن، برای اینه که به درد هم برسن!»
«دوتا گاو رو کنار هم ببندی، همرنگ نشن همخو میشن!»
«دو خروسبچه از یه مرغ پیدا میشن، یکی ترکی میخونه یکی فارسی»
«دود از کنده بلند میشه!»
«دود، روزنه خودشو پیدا میکنه»
«دو دستماله میرقصه»
«دور اول و بدمستی؟»
«دور دور میرزا جلاله، یک زن به دو شوهر حلاله»
«دوری و دوستی»
«دوست آن است که بگریاند؛ دشمن آن است که بخنداند»
«دوست همهکس، دوست هیچکس نیست»
«دوستی به دوستی در، جو بیار زردآلو ببر»
«دوستی دوستی از سرت میکند پوستی؟»
«دو صد گفته چو نیم کردار نیست»
«دو صد من استخوان باید که صد من بار بردارد»
«دوغ در خانه ترش است»
«دوغ و دوشاب در نظرش یکی است»
«دو قورت و نیمش باقیه»
«ده انگشت را خدا برابر نیافریده!»
«دهنش آستر داره»
«دهنش چاک و بست نداره!»
«دهنش لقّه!»
«دهنهی جیبش رو تار عنکبوت گرفته»
«دیده میبینه، دل میخواد»
«دیر اومده زود میخواد بره!»
«دیگ به دیگ میگه، روت سیاس!»
«دیگران کاشتند ما خوردیم، ما میکاریم دیگران بخورند»
«دیگی که واسه ما نمیجوشه سر سگ توش بجوشه!»
«دیوار حاشا بلنده!»
«دیوار موش داره، موش هم گوش داره!»
«دیواری از دیوار ما کوتاهتر ندیده!»
«دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!»
ذ
«ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود!»
ر
«راه دزد زده تا چهل روز امنه!»
«راه دویده، کفش دریده!»
«رحمت به کفن دزد اولی!»
«رطب خورده منع رطب چون کند!»
«رفت زیر ابروش رو برداره، چشمش را هم کور کرد!»
«رفت به نان برسه، بهجان رسید!»
«رفتم صواب کنم کباب شدم!»
«رفتم خونه خاله دلم واشه، خاله خسبید دلم پوسید!»
«رفتم شهر کورها، دیدم همه کور، من هم کور!»
«رقاصه نمیتونست برقصه میگفت؛ زمین کجه!»
«رند را بند و قحبه را پند سود نکند!»
«رنگم ببین و حالمو نپرس!»
«روبرو خاله و پشت سر چاله!»
«روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد!»
«روز از نو، روزی از نو!»
«روزگار آئینه را محتاج خاکستر کند!»
«روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد»
«روزه خوردنشو دیدم، ولی نماز کردنشو نه!»
«روزی به قدمه!»
«روزی گربه دست زن شلخته است!»
«روضهخوان پشمه چال است!»
«روغن چراغ ریخته وقف امامزاده!»
«روغن روی روغن میره، بلغور، خشک میمونه!»
«روی گدا سیاهه ولی کیسَّش پره!»
«ریسمان سوخت و کجیش بیرون نرفت!»
«ریش و قیچی هر دو در دست شماست!»
«ریدی به الک!»
ز
«زبان خر را خلج میدونه!»
«زبان خوش، مار رو از سوراخ بیرون میاره!»
«زبان سرخ سر سبز میدهد، بر باد»
«زبان گوشت است به هر طرف که بچرخانی میچرخه!»
«زخم زبان از زخم شمشیر بدتره!»
«زدی ضربتی، ضربتی نوش کن!»
«زردآلو را میخورند، برای هستش!»
«زرنگی زیاد فقر میآره!»
«زرنگی زیاد مایهی جوانمرگی است!»
«زعفران که زیاد شد، بخورد خر میدهند!»
«زکات تخم مرغ یک پنبهدونهاست!»
«زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز!»
«زمستان رفت و روسیاهی به زغال موند!»
«زن آبستن گل میخوره اما گل داغستان!»
«زن بد را اگر در شیشه هم بکنند کار خودشو میکنه!»
«زن بلاست اما الهی هیچ خانهای بیبلا نباشه!»
«زن بیوه را برای میوهاش میخواهند!»
«زن تا نزائیده دلبره، وقتیکه زائید مادره!»
«زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری!»
«زن راضی، مرد راضی، گور پدر قاضی!»
«زن سلیطه سگ بیقلاده است!»
«زنگوله پای تابوت!»
«زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله!»
«زنی که جهاز نداره، این همه ناز نداره!»
«زورش به خر نمیرسه پالونشو برمیداره!»
«زیراندازش زمین است و رواندازش آسمون!»
«زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن!»
«زیر سرش بلنده!»
«زیر شالش قرصه!»
«زیر کاسه نیمکاسهای است!»
«زیره به کرمان میبره!»
س
«سال به دوازده ماه ما میبینیم، یه دفه هم تو ببین!»
«سال به سال دریغ از پارسال!»
«سالها میگذره تا شنبه به نوروز بیفته!»
«سالی که نکوست از بهارش پیداست!»
«سبوی خالی را به سبوی پر مزن!»
«سبوی نو آب خنک دارد!»
«سبیلش آویزان شد!» (دماغش سوخت)
«سبیلش را باید چرب کرد!» (باید چاپلوسی "خایهمالی" او را کرد!)
«سپلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزم ز درآید!»
«سخن خودتو کجا شنیدی، اونجا که حرف مردمو شنیدی!»
«سر بریده سخن نگوید!»
«سر بزرگ بلای بزرگ داره!»
«سر بشکنه در کلاه، دست بشکنه در آستین!»
«سر بیصاحب میتراشه!»
«سر بیگناه، پای دار میره اما بالای دار نمیره!»
«سر پیازی یا ته پیاز؟»
«سر پیری و معرکهگیری!»
«سر تراشی را از سر کچل ما میخواد یاد بگیره!»
«سر حلیم روغن میرود!»
«سر خر باش، صاحب زر باش!»
«سر را با پنبه میبرد!»
«سر را قمی میشکنه تاوانش را کاشی میده!»
«سر زلف تو نباشد سر زلف دیگری!»
«سرش از خودش نیست!»
«سرش به تنش زیادی می کنه»
«سرش به کلاش میارزه!»
«سرش بوی قورمه سبزی میده!»
«سرش توی حسابه!»
«سرش توی لاک خودشه!»
«سرش جنگه اما دلش تنگه!»
«سرش را پیراهن هم نمیدونه!»
«سر قبری گریه کن که مرده توش باشه!»
«سر قبرم کثافت نکن، از فاتحه خوندنت گذشتم!»
«سر کچل را سنگی و دیوانه را دنگی!»
«سر کچل و عرقچین!»
«سرکهی مفت از عسل شیرینتره!»
«سرکه نقد بهتر از حلوای نسیهاست!»
«سر گاو توی خمره گیر کرده!»
«سرگنجشکی (کلهگنجشکی) خورده!»
«سر گندش زیر لحافه!»
«سرمو میشکنه نخودچی جیبم میکنه!»
«سرنا را از سر گشادش میزنه»
«سرناچی کم بود یکی هم از غوغه اومد!»
«سر و ته یک کرباسند!»
«سری را که درد نمیکنه، دستمال مبند!»
«سری که عشق ندارد کدوی بیبار است!»
«سزای گرانفروش نخریدنه»
«سفره بینان جله، کوزه بیآب گله!»
«سفره نیفتاده (نینداخته) بوی مشک میده!»
«سفره نیفتاده یک عیب داره؛ سفره افتاده هزار عیب!»
«سفید سفید صدتومن، سرخ و سفید سیصدتومن، حالا که رسید به سبزه، هرچی بگی میارزه!»
«سقش سیاه است!»
«سگ بادمش زیر پاشو جارو میکنه!»
«سگ باش، کوچک خونه نباش!»
«سگ پاچه صاحبش را نمیگیره!»
«سگ، پدر نداشت سراغ حاج عموشو میگرفت!»
«سگ چیه که پشمش باشه؟»
«سگ در حضور به از برادر دور!»
«سگ در خانهی صاحبش شیره!»
«سگ داد و سگ توله گرفت!»
«سگ دستش نمیشه داد که اخته کنه!»
«سگ رو که چاق کنن هار میشه!»
«سگ زرد برادر شغاله!»
«سگ است آنکه با سگ رود در جوال!»
«سگ سفید ضرر پنبهفروشه!»
«سگ سیر دنبال کسی نمیره!»
«سگش بهتر از خودشه!»
«سگ که چاق شد گوشتش خوراکی نمیشه!»
«سگ گر و قلادهی زر؟»
«سگ ماده در لانهی خود شیر است!»
«سگ نازی آباده، نه خودی میشناسه نه غریبه!»
«سگ نمکشناس به از آدم ناسپاس!»
«سگی به بامی جسته گردش به ما نشسته»
«سگی که برای خودش پشم نمیکنه، برای دیگران کشک نخواهد کرد»
«سگی که واقواق کنه، نمیگیره!»
«سلام گرگ بیطمع نیست!»
«سنده را انبر دم دماغش نمیشه، برد!»
«سنگ به در بسته میخوره»
«سنگ بزرگ علامت نزدنه!»
«سنگ دیگران را به سینه زدن»
«سنگ خاله قورباغه رو گرو میکشه!»
«سنگ روی سنگ بند نمیشه!»
«سنگ کوچک سر بزرگ را میشکنه!»
«سنگ مفت، گنجشک مفت!»
«سنگی را که نتوان برداشت باید بوسید و گذاشت!»
«سنگین برو، سنگین بیا!»
«سواره از پیاده خبر نداره، سیر از گرسنه!»
«سودا، به رضا، خویشی بهخوشی!»
«سوداگر پنیر از شیشه میخوره!»
«سودای نقد بوی مشک میده!»
«سودای خام پختن!»
«سوراخ دعا را گم کرده!»
«سوزن، همه را میپوشونه اما خودش لخته!»
«سوسکه از دیوار بالا میرفت، مادرش گفت: قربون دست و پای بلوریت!»
«سهرهی رنگ کرده را جای بلبل میفروشه!»
«سیب مرا خوردی تا قیامت ابریشم پس بده!»
«سیبی که بالا میره تا پائین بیاد هزار چرخ میخوره!»
«سیلی نقد به از حلوای نسیه!»
ش
«شاه خانم میزاد، ماه خانم درد میکشه!»
«شاه میبخشه ولی شاهقلی نمیبخشه!»
«شاهنامه آخرش خوشه!»
«شب دراز است و قلندر بیدار!»
«شب سمور گذشت و لب تنور گذشت!»
«شب عید است و یار از من چغندر پخته میخواهد»
گمانش میرسد من گنج قارون زیر سر دارم»
«شبهای چهارشنبه هم غش میکنه!»
«شپش توی جیبش سهقاب بازی میکنه!»
«شپش توی جیبش منیژه خانومه!»
«شتر اگر مرده هم باشه، پوستش بار خره!»
«شتر با بارش گم میشه!»
«شتر بزرگه زحمتش هم بزرگه!» (هر که بامش بیش، فرقش بیشتر!)
«شتر پیر شد و شاشیدن نیاموخت!»
«شتر خوابیدهاش هم بلندتر از خر ایستادست!»
«شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لف لف خورد گه دانهدانه»
«شتر دیدی ندیدی!»
«شترو چه به علاقهبندی؟»
«شتر را گفتند: چرا شاشت از پسه؟ گفت: چهچیزم مثل همه کسه!»
«شتر را گفتند: چرا گردنت کجه؟ گفت: کجام راسته»
«شتر را گفتند: چکارهای؟ گفت: علاقهبندم. گفتند: از دست و پنجه نرم و نازکت پیداست»
«شتر را گم کرده پی افسارش میگرده!»
«شتر سواری دولا دولا نمیشه»
«شتر که نواله میخواد گردن دراز میکنه!»
«شتر کجاش خوبه که لبش بده؟»
«شتر گاو پلنگه»
«شتر مرد و حاجی خلاص!»
«شترمرغ را گفتند: بار بردار، گفت: من مرغم! گفتند: پرواز کن. گفت: من شترم»
«شتر با پیغام آب نمیخورد»
«شراب مفتو قاضی هم میخوره!»
«شریک اگر خوب بود، خدا هم میگرفت!»
«شریک دزد و رفیق قافله!»
«شست پات توی چشمت نره!»
«ششماهه به دنیا اومده!»
«شعر چرا میگی که توی قافیش بمونی؟»
«شغال، پوزش به انگور نمیرسه میگه ترشه!»
«شغال ترسو انگور خوب نمیخوره!»
«شغال که از باغ قهر کنه، منفعت باغبونه!»
«شغالی که مرغ میگیره بیخ گوشش زرده!»
«شکمت گوشت نو بالا آورده!»
«شکم گشنه، گوز فندقی!»
«شلوار نداره، بند شلوارشو میبنده!»
«شمر جلودارش نمیشه!»
«شمشیر همان شمشیره, بازو همان بازو نیست!»
«شنا بلد نیست زیر آبی هم میره!»
«شنونده باید عاقل باشه!»
«شنیدی که زن آبستن گل میخوره اما نمیدونی چه گلی!»
«شوهر برود کاروانسرا، نونش بیاد حرمسرا!»
«شوهرم شغال باشد، نونم در تغار باشد!»
ص
«صابونش به جامهی ما خورده!»
«صبر کوتاه خدا سی ساله»
«صداش صبح در میاد!»
«صد پتک زرگر، یک پتک آهنگر!»
«صد تا گنجشک با زاق و زوقش نیم منه!»
«صد تا چاقو بسازه، یکیش دسته نداره!»
«صد تومن میدم که بچم یک شب بیرون نخوابه وقتی خوابید، چه یک شب چه هزار شب!»
«صد رحمت به کفن دزد اولی!»
«صد سال گدائی میکنه، هنوز شب جمعه رو نمیدونه!»
«صد سر را کلاه است و صد کور را عصا»
«صد من پر قو یک مشت نیست!»
«صد من گوشت شکار به یک چس تازی نمیارزه»
«صد موش را یک گربه کافیه!»
«صفراش به یک لیمو میشکنه!»
«صنار جیگرک سفره قلمکار نمیخواد!»
«صنار میگیرم سگ اخته میکنم، یه عباسی میدم غسل میکنم!»
ض
«ضرب خورده جراحه!»
«ضرر رو از هر جا جلوشو بگیری منفعته»
«ضامن روزی بود روزیرسان»
«ضرر به موقع بهتر از منفعت بیموقعه»
«ضرر کارکن، کار نکردنه!»
ط
«طاس اگر نیک نشیند همه کس نراد است!»
«طالع اگر اری برو دمر بخواب!»
«طبل تو خالی است!»
«طبیب بیمروت، خلق را رنجور میخواهد!»
«طشت طلا رو سرت بگیر و برو!»
«طعمهی هر مرغکی انجیر نیست»
«طلا که پاکه چه منتش به خاکه؟
ظ
«ظالم پای دیوار خودشو میکنه!»
«ظالم دست کوتاه!»
«ظالم همیشه خانه خرابه!»
ع
«عاشق بیپول باید شبدر بچینه»
«عاشقم پول ندارم ،کوزه بده آب بیارم»
«عاشقی شیوهی رندان بلاکش باشد»
«عاشقی کار سری نیست که بر بالین است»
«عاقبت جوینده یابنده بود»
«عاقبت گرگزاده گرگ شود» گرچه با آدمی بزرگ شود»
«عاقل گوشت میخوره، بیعقل بادمجان!»
«عالم بیعمل، زنبور بیعسله!»
«عالم شدن چه آسون آدم شدن چه مشکل!»
«عالم ناپرهیزکار، کوری است مشعلهدار!»
«عجب کشکی سابیدیم که همش دوغ پتی بود!»
«عجله، کار شیطونه!»
«عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!»
«عذر بدتر از گناه!»
«عروس بیجهاز، روزه بینماز، قورمهی بیپیاز!»
«عروس تعریفی عاقبت (گوزو) شلخته درومد!»
«عروس که به ما رسید، شب کوتاه شد!»
«عروس میاد وسمه بکشه نه وصله بکنه!»
«عروس نمیتونست، برقصه میگفت: دیوار کجه!»
«عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا دائیش خوبه!»
«عروس که مادر شوهر نداره، اهل محل مادرشوهرشند!»
«عزیز کرده خدا را نمیشه، ذلیل کرد!»
«عزیز پدر و مادر!»
«عسس بیا منو بگیر!»
«عسل در باغ هست و غوره هم هست»
«عسل نیستی که انگشتت بزنند»
«عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند!»
«عقد پسرعمو و دخترعمو را در آسمان بستهاند!»
«عقلش پارهسنگ برمیداره!»
«عقل که نیست جون در عذابه!»
«عقل مردم به چشمشونه!»
«عقل و گهش قاتی شده!»
«علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد!»
«علف به دهان بزی باید شیرین بیاد!»
«عیدت را اینجا کردی نوروزت را برو جای دیگه!»
غ
«غاز میچرونه!»
«غربال را جلوی کولی گرفت و گفت: منو چطور میبینی؟ گفت: هر طور که تو منو میبینی!»
«غم مرگ برادر را برادر مرده میداند!»
«غوره نشده مویز شدهاست!»
ف
«فحش رو که بندازی رو زمین، صاحبش خودش اونو برمیداره، میزنه، زیر بغلش!»
«فرزند ناخلف مثل انگشت ششمه، اگر ببری درد داره، اگر هم نبری زشته!»
«فرشش زمینه، لحافش آسمون»
«فضول را به جهنم بردند گفت: هیزمش تره!»
«فکر نان کن که خربزه آبه!»
«فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه!»
«فلک فلک، بهمه دادی منقل، به ما ندادی یک کلک!»
«فواره چون بلند شود سرنگون شود!»
«فیل خوابی میبیند و فیلبان خوابی!»
«فیلش یاد هندوستان کرده!»
«فیل و فنجان!»
«فیل زندهاش صدتومنه، مردهاش هم صدتومنه!»
ق
«قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود!»
«قاپ قمارخونهاست!»
«قاتل بپای خود پای دار میره!»
«قاچ زین را بگیر اسبدوانی پیشکشت!»
«قاشقسازی کاری نداره، مشت میزنی، توش گود میشه، دمش را میکشی دراز میشه!»
«قاشق نداری آش بخوری نونتو کج کن بیل کن!»
«قاطر را گفتند: پدرت کیست؟ گفت: اسب آقادائیمه!»
«قاطر پیشآهنگ آخرش توبرهکش میشه!»
«قبا سفید قبا سفیده!»
«قبای بعد از عید برای گل منار خوبه!»
«قدر زر، زرگر شناسد قدر گوهر، گوهری!»
«قربون برم خدا رو! یک بام و دو هوا رو! اینور بام گرما رو اون ور بام سرما رو»
«قربون بند کیفتم، تا پولداری رفیقتم»
«قربون چشمهای بادومیت! ننه من بادوم میخوام!»
«قربون چماق دود کشت کاه، بده جوش پیشکشت!»
«قرض که رسید به صدتومن، هر شب بخور قیمهپلو!»
«قسمت را باور کنم یا دم خروس را؟»
«قسم حضرت عباس را باور کنم یا دم خروس را؟»
«قسم نخور که باور کردم!»
«قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود!»
«قلم، دست دشمنه!»
ک
«کاچی بهتر از هیچی!»
«کار از محکمکاری عیب نمیکنه!»
«کار بوزینه نیست، نجاری!»
«کار کردن خر و خوردن یابو!»
«کاری را که گرگ به سختی انجام دهد، روباه به آسانی از پیش برد!»
«کارد، به استخوان رسیدن!»
«کارد، دسته خودشو نمیبره!»
«کار نباشه زرنگه!»
«کار، نشد، نداره!»
«کار نیکو کردن از پر کردن است!»
«کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر میخواهد و مرد کهن»
«کاری بکن بهر ثواب؛ نه سیخ بسوزه نه کباب!»
«کاسه جایی رود که قدح بازآید!»
«کاسهی داغتر از آش!»
«کاسه را کاشی میشکنه، تاوانشو قمی میده!»
«کاشکی را کاشتند سبز نشد!»
«کافر همه را به کیش خود پندارد!»
«کاه از خودت نیست، کاهدون که از خودته!»
«کاه بده، کالا بده، دو غاز و نیم بالا بده!»
«کاه پیش سگ، استخوان پیش خر!»
«کاه را در چشم مردم میبینه، کوه را در چشم خودش نمیبینه!»
«کاهل به آب نمیرفت، وقتی میرفت، خمره میبرد!»
«کباب پخته نگردد، مگر به گردیدن!»
«کبک در چنگ باز خفتن»
«کبکش خروس میخونه!»
«کبوتر با کبوتر باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز»
«کپه هم با فعله است؟»
«کجا خوشه؟ اونجا که دل خوشه!»
«کج میگه اما رج میگه!»
«کچلی را گفتند: چرا زلف نمیگذاری؟ گفت: من از این قرتیگریها خوشم نمیاد!»
«کچل نشو که همه کچلی بخت نداره!»
«کدخدا را ببین، ده را بچاپ!»
«کرایه نشین، خوش نشینه!»
«کرمداران عالم را درم نیست
درمداران عالم را کرم نیست»
«کرم از خود درخته!»
«کژدم را گفتند: چرا به زمستان درنمیآیی؟ گفت: به تابستانم چه حرمت است که در زمستان نیز بیرون آیم؟»
«کفش بده کلاه بده دو قورت و نیم بالا بده»
«کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من»
«کسی دعا میکنه زنش نمیره که خواهرزن نداشته باشه!»
«کسی را در قبر دیگری نمیگذارند!»
«کسی که از گرگ میترسه گوسفند نگه نمیداره!»
«کسی که با مادرش زنا کنه، با دیگران چها کنه!»
«کسی که در کشتی سواره، با ناخدا نمیجنگه»
«کسی که منار میدزده، اول چاهش را میکنه!»
«کسی که خربزه میخوره، پای لرزش هم میشینه! بچه گفت؛ مامان من خربزه میخوام!»
«کف دستی که مو نداره از کجاش میکنن؟»
«کفتر صناری، یاکریم نمیخونه»
«کفتر چاهی جاش توی چاهه»
«کفشات جفت، حرفات مفت»
«کفشاش یکی نوحه میخونه، یکی سینه میزنه!»
«کفگیرش به ته دیگ خورده!»
«کلاغ آمد چریدن یاد بگیره پریدن هم یادش رفت!»
«کلاغ از وقتی بچهدار شد، شکم سیر به خود ندید!»
«کلاغ از باغمون قهر کرد، یک گردو منفعت ما»
«کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیره، راه رفتن خودش هم یادش رفت!»
«کلاغ، روده خودش درآمده بود، اونوقت میگفت: من جراحم!»
«کلاغ سر لونهیخودش قارقار نمیکنه!»
«کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!»
«کلاه را که به هوا بیندازی تا پائین بیاد، هزار تا چرخ میخوره!»
«کلاه کچل را آب برد، گفت: برای سرم گشاد بود!»
«کلفتی نون را بگیر و نازکی کار را!»
«کلوخانداز را پاداش سنگ است!»
«کلهاش بوی قورمهسبزی میده!»
«کلهپز برخاست، سگ جایش نشست!»
«کله گنجشکی خورده»
«کمال همنشین در من اثر کرد
وگر نه من همان خاکم که هستم»
«کم بخور همیشه بخور!»
«کمم گیری کمت گیرم؛ نمرده، ماتمت گیرم!»
«کنار گود نشسته میگه لنگش کن!»
«کنگر خورده، لنگر انداخته!»
«کور از خدا چی میخواد؟ دو چشم بینا!»
«کور خود و بینای مردم!»
«کور شه، دکانداری که مشتری خودشو نشناسه!»
«کور رو چه به شبنشینی؟»
«کور هرچی توی چنتهی خودشه، خیال میکنه، توی چنته رفیقش هم هست!»
«کوری دخترش هیچ، داماد خوشگل هم میخواهد!»
«کوزهی خالی، زود از لب بام میفته»
«کوزهگر از کوزهی شکسته آب میخوره!»
«کوزهی نو آب خنک داره!»
«کوزهی نو دو روز آب را سرد نگه میداره!»
«کوسه رفت دنبال ریز، سبیلشم از دست داد»
«کوسه و ریش پهن!»
«کون گوزو، بهونش نون جو است!»
«کوه به کوه نمیرسه، آدم به آدم میرسه!»
«کوه، موش زاییده!»
گ
«گابمه و آبمه و نوبت آسیابمه!»
«گاو پیشونی سفیده»
«گاوش زاییده!»
«گاو نه من شیر!»
«گاهی از سوراخ سوزن تو میره گاهی هم از دروازه تو نمیره!»
«گدا رو که رو بدی، صاحبخونه میشه!»
«گذر پوست به دباغخونه میافته!»
«گربه برای رضای خدا موش نمیگیره!»
«گربه تنبل را موش طبابت میکنه!»
«گربه دستش به گوشت نمیرسه، میگه بو میده!»
«گربه رو دم حجله باید کشت!»
«گربه رو اگر تو اتاق حبس کنی پنجه بروت میزنه!»
«گربه رو گفتن: گهت درمونه، خاک پاشید روش!»
«گربه روغن میخوره، بیبی دهن منو بو میکنه!»
«گربه شب سموره!»
«گربه شیر است در گرفتن موش
لیک موش است در مصاف پلنگ»
«گر حکم شود که مست گیرند
در شهر هر آنچه هست گیرند»
«گر در همه شهر یک سر نیشتر است
در پای کسی رود که درویشتر است»
«گر صبر کنی زغوره حلوا سازیم!»
«گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟»
«گرگ دهنآلوده و یوسف ندریده!»
«گرگزاده آخرش گرگ میشه!»
«گرهی که با دست باز میشه، نباید با دندون باز کرد!»
«گفت: خونهی قاضی عروسیه، گفت: بهتو چه؟ گفت: منو هم دعوت کردن، گفت: بهمن چه!»
«گفتن: خرس تخم میذاره یا بچه؟ گفت: از این دم بریده هرچی بگی برمیاد!»
«گفتن: خربزه و عسل با هم نمیسازن، گفت؛ حالا همچین ساختن که دارن منو از وسط برمیدارن!»
«گفتن: خربزه میخوری یا هندوانه؟ گفت: هردوانه»
«گفت؛ همکاریم، گفت؛ من ماما هستم، تو چه کارهای؟ گفت؛ مردهشور! گفت؛ عزرائیل نیستی که همکارم باشی!»
«گل بود، به سبزه نیز آراسته شد!»
«گِل زن و شوهر را از یک تغار برداشتهاند!»
«گلهگیهات به سرم ایشالاه عروسی پسرم!»
«گنجشک با باز پرید افتاد و ماتحتش درید!»
«گندم از گندم بروید جو ز جو، از مکافات عمل غافل نشو!»
«گوز در بازار مسگریها»
«گوز به شقیقه چه ربطی داره؟»
«گوسفند بهفکر جونه، قصاب بهفکر دنبه»
«گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهی من، آنچه البته به جایی نرسد، فریاد است!»
«گوشتو از ناخن نمیشه جدا کرد!»
«گوشتو از بغل گاو باید برید!»
«گوشت ... مو میخورم، منت قصابو نمیکشم!»
«گه جن خورده!»
«گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل؟»
«گیرم که مارچوبه کند تن بهشکل مار
کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست»
«گیسشو توی آسیا سفید نکرده!»
ل
«لاف در غریبی، گوز در بازار مسگرها!»
«لالائی بلدی چرا خودت خوابت نمیبره!»
«لب بود که دندون اومد!»
«لحافی رو برای یک شپش دور نمیندازن!»
«لگد به بخت خودش میزنه!»
«لگد به گور حاتم زده!»
«لنگه کفشی در بیابان نعمتی است!»
«لیلی را از دریچهیچشم مجنون باید دید!»
م
«ما از خیک دست برداشتیم، خیک از ما دست برنمیداره!»
«ما اینور جو تو اونور جو! فحش بده، فحش بستون!»
«مادر را دل سوزد، دایه را دامن!»
«مادرزن خرم کرده، توبره بر سرم کرده!»
«مادر که نیست با زنبابا باید ساخت!»
«مادرمرده را شیون میاموز!»
«ما رو باش که از بز دنبه میخوایم»
«ما رو باش که رو دیوارِ کی یادگاری مینویسیم!»
«مار از پونه بدش میاد، دم لونش سبز میشه!»
«مار پوست خودشو ول میکنه اما خوی خودشو ول نمیکنه!»
«مار تا راست نشه، بهسوراخ نمیره!»
«مار خورده افعی شده!»
«مار خیلی از پونه خوشش میاد دم لونشم سبز میشه!»
«مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه!»
«مارگیر را آخرش مار میکشه!»
«مارمهره، هر ماری نداره!»
«مار هرکجا کج بره، توی لونهی خودش راست میره!»
«ماستو که خوردی کاسهشو زیر سرت بذار!»
«ماستا رو کیسه کردن!»
«ماستمالی کردن!»
«ماستی که ترشه از تاغارش پیداس»
«ماست نیستی که انگشتت بزنن!»
«ما صد نفر بودیم تنها، اونا سه نفر بودن همراه!»
«ما که خوردیم اما نگی یارو خر بود، سیرابیت نپخته بود!»
«ما که در جهنمیم یه پله پائینتر!»
«ما که رسوای جهانیم غم عالم پشمه!»
«مال است نه جان است که آسان بتوان داد!»
«مال بد بیخ ریش صاحابش!»
«مال به یک جا میره اما ایمان به هزار جا!»
«مالت را خار کن، خودتو عزیز کن!»
«مال خودتو محکم نگهدار و همسایتو دزد نکن!»
«مال دنیا و بال آخرته!»
«مال ما گل مناره، مال مردم زیر تغاره!»
«ماما که دوتا شد سر بچه کج در میاد!»
«مهر درخشنده چو پنهان شود، شبپره بازیگر میدان شود!»
«ما هم تون را میتابیم هم بوق را میزنیم!»
«ماه همیشه زیر ابر پنهان نمیمونه!»
«ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست!»
«ماهی، ماهی رو میخوره، ماهیخوار هر دو رو»
«ماهی و ماست؟ عزرائیل میگه بازم تقصیر ماست؟»
«ماهی از سر گنده گردد، نی ز دم!»
«مبارک خوشگل بود آبله هم درآورد!»
«مثقال نمکه خروار هم نمکه!»
«مثل سیبی که از وسط نصف کرده باشند!»
«مثل سگ پشیمونه!»
«مرد آن است که در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد»
«مردی رو پای دار میبردند، زنش گفت: گفتم؛ برام داروی نظافت بخر، خریدی؟!»
«مردی که نون نداره، اینهمه زبون نداره!»
«مرغ بیوقتخوان را باید سر برید!»
«مرغ زیرک که میرمید از دام؛ با همه زیرکی به دام افتاد!»
«مرغ گرسنه ارزن در خواب میبینه!»
«مرغ، هم تخم میکنه هم چلغوز!»
«مرغ همسایه غازه!»
«مرغی را که در هواست نباید به سیخ کشید!»
«مرغ یه پا داره!»
«مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه!»
«مرگ برای من، گلابی برای بیمار!»
«مرگ به فقیر و غنی نگاه نمیکنه!»
«مرگ خر عروسی سگه!»
«مرگ خوبه اما برای همسایه!»
«مرگ یه بار شیون یه بار»
«مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد»
«مزد خر چرونی خرسواریست!»
«مسجد جای خوابیدن نیست!»
«مشت نمونه خروار است!»
«مشتری آخر شب خونش پای خودشه!»
«مُشک آن است که ببوید؛ نه آنکه عطار بگوید!»
«مَشک خالی و پرهیز آب!»
«معامله با خودی غصه داره!»
«معاملهی نقد بوی مشک میده!»
«معرفت خر چیه؟ یا گوز یا جفتک!»
«معما چو حل گشت آسان شود!»
«مغز خر خورده!»
«مفت باشه؛ کوفت باشه!»
«مفرداتش خوبه اما مردهشور ترکیبشو ببره!»
مگس به فضلهش بشینه تا مورچهخورت دنبالش میدوه!»
«مگه سیب سرخ برای دست چلاق خوبه؟»
«مگه شش ماهه به دنیا آمدی؟»
«من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال»
«من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد»
«من میگم خواجهام تو میگی چند تا بچه داری؟»
«من میگم نره تو میگی بدوش!»
«من میگم انف، تو نگو انف، تو بگو انف!»
«من نوکر حاکمم نه نوکر بادنجان!»
«موریانه همه چیز خونه را میخوره جز غم صاحبخونه را»
«موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمبش میبست!»
«مورچه چیه که کله پاچش چی باشه؟»
«موش زنده بهتر از گربه مرده است!»
«موش و گربه که با هم بسازن، دکان بقالی خراب میشه!»
«مهتاب نرخ ماستو میشکنه»
«مهرهی مار داره!»
«مهمون باید خندهرو باشه اگر چه صاحبخونه، خون گریه کنه!»
«مهمون تا سه روز عزیزه!»
«مهمون خر صاحبخونهاست!»
«مهمون که یکی شد، صاحبخونه گاو میکشه!»
«مهمون، مهمونو نمیتونه ببینه، صاحبخونه هردو را»
«مهمون ناخونده خرجش پای خودشه!»
«مهمون هرکی، در خونه هرچی!»
«میون حق و باطل چهار انگشته!»
«میون دعوا حلوا خیر نمیکنن!»
«میون دعوا نرخ تعیین میکنه!»
«می بخور، منبر بسوزان، مردمآزاری مکن!»
«میخوای عزیز بشی یا دور شو یا کور شو!»
«میراث خرس به کفتار میرسه!»
«میوه خوب نصیب شغال میشه!»
«مو را از ماست کشیدن!»
ن
«نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!»
«ناخوانده به خانهی خدا نتوان رفت!»
«ناز عروس به جهازه!»
«نازکش داری ناز کن، نداری پاهاتو دراز کن!»
«نبرد رگی تا نخواهد خدای»
«نخود توی شلهزرد»
«نخودچی تو جیبم میکنی، اونوقت سرمو میشکنی؟»
«نخودچی شو دزدیده!»
«نخود هر آش»
«ندیدبدید، وقتی بدید به خود برید!»
«نذر میکنم، واسه سرم، خودم میخورم و پسرم!»
«نردبون، پله به پله!»
«نردبون دزدها!»
«نزدیک شتر نخواب تا خواب آشفته نبینی!»
«نزن در کسی رو تا نزنند درت را!»
«نسیه، نسیه آخر به دعوا نسیه!»
«نشاشیدی شب درازه!»
«نشسته پاکه!»
«نفسش از جای گرم در میاد»
«نکرده کار نبرند به کار»
«نگاه به دست ننه کن، مث ننه غربیله کن!»
«نمیشه، بهش گفت بالای چشمش ابروست»
«نوشدارو بعد از مرگ سهراب!»
«نوکر باب، شیش ماه چاقه، شیش ماه لاغر!»
«نوکر بیجیره و مواجب تاج سر آقاست!»
«نو که اومد به بازار، کهنه میشه، دلآزار!»
«نون اینجا آب اینجا؛ کجا برم بهتر از اینجا؟»
«نون بدو، آب بدو، تو به دنبالش بدو!»
«نون بده، فرمون بده!»
«نون به هم قرض میدن!»
«نون به همهکس بده، اما نون همهکس مخور!»
«نونتو با آب بخور، منت آبدوغ نکش!»
«نون خونه رئیسه، سگش هم همراهشه!»
«نون خودتو میخوری، حرف مردمو چرا میزنی؟»
«نون خودتو میخوری حلیم حاج عباسو هم میزنی؟»
«نون رو به اشتهای مردم نمیشه خورد!»
«نون رو باید جوید و تو دهنش گذاشت»
«نونش تو روغنه!»
«نونش را پشت شیشه میماله!»
«نون گدایی رو گاو خورد، دیگه به کار نرفت!»
«نون نامردی توی شکم مرد نمیمونه!»
«نون نداره بخوره، پیاز میخوره، اشتهاش واشه!»
«نون نکش آب لوله کش!»
«نه آفتاب از این گرمتر میشود و نه غلام از این سیاهتر!»
«نه از من جو، نه از تو دو، بخور کاهی برو راهی»
«نه به اون خمیری، نه به این فطیری»
«نه به اون شوری شور، نه به این بینمکی»
«نه بباره نه به داره»
«نه بر مرده، بر زنده باید گریست»
«نه پسر دنیائیم نه دختر آخرت!»
«نه پشت دارم، نه مشت!»
«نه پیر رو برای خر خریدن بفرست، نه جوان را برای زن گرفتن!»
«نه خانی اومده نه خانی رفته!»
«نه چک زدم، نه چونه، عروس اومد به خونه»
«نه دزد باش نه دزد زده!»
«نه راه پس دارم، نه راه پیش!»
«نه سر پیازم نه ته پیاز!»
«نه سر کرباسم نه ته کرباس!»
«نه سرمو بشکن نه گردو تو دامنم بذار»
«نه عروس دنیا نه داماد آخرت!»
«نه شیر شتر نه دیدار عرب!»
«نه مال دارم دیوان ببره، نه ایمان دارم شیطان ببره!»
«نه نماز شبگیر کن نه آب توی شیر کن»
«نه هرکه سر بتراشد قلندری داند»
«نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است»
«نیکی و پرسش؟»
«نیمطبیب خطر جان، نیمفقیه خطر ایمان»
و
«وقتی دندون بود نون نبود وقتی نون بود دندون نبود»
«وای به باغی که کلیدش از چوب مو باشه»
«وای به کاری که نسازد خدا»
«وای به مرگی که مردهشور هم عزا بگیره»
«وای به وقتی که بگندد نمک!»
«وای به وقتی که قاچاقچی گمرکچی بشه!»
«وعدهی سر خرمن دادن!»
«وقت خوردن، خاله، خواهرزاده رو نمیشناسه!»
«وقت مواجب سرهنگه، وقت کار سرباز»
«وقتی که جیک جیک مستونت بود، یاد زمستونت نبود؟»
«وقتی مادر نباشه با زنبابا باید ساخت!»
ه
«هادی، هادی، اسم خودتو به ما نهادی!»
«هر آن کس که دندان دهد نان دهد»
«هر جا آشه، کچلک فراشه!»
«هر جا خرسه، جای ترسه!»
«هر جا سنگه به پای احمد لنگه!»
«هر جا که پریرخی است دیوی با اوست!»
«هر جا که گندوم نده مال من دردمنده»
«هر جا که نمک خوری نمکدون نشکن!»
«هر جا هیچ جا، یک جا همه جا!»
«هر چه از دزد موند، رمال برد!»
«هر چه بخود نپسندی به دیگران نپسند!»
«هر چه بگندد نمکش میزنند
وای به روزی که بگندد نمک»
«هر چه بهمش بزنی، گندش زیادتر میشه!»
«هر چقدر پول بدی، آش میخوری»
«هر چه پیش آید خوش آید»
«هر چه خدا خواست همان میشود
هر چه دلم خواست نه آن میشود»
«هر چه خورده نریده!»
«هر چه دختر همسایه چلتر، برای ما بهتر!»
«هر چه در دیگ است، به چمچه میاد!»
«هر چه دیر نپاید، دلبستگی را نشاید!»
«هر چه رشتم پنبه شد!»
«هر چه سر بزرگتر، درد بزرگتر!»
«هر چه سفره خالیتر، رختخواب گرمتر»
«هر چه عوض داره، گله نداره!»
«هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی»
«هر چه که پیدا میکنه خرج اتینا میکنه»
«هر چه مار از پونه بدش میاد، در لونش سبز میشه!»
«هر چی میگم نره، بازم میگه بدوش!»
«هر چی سنگه مال پای لنگه»
«هر چیز به دیده خوار آید
عاقبت روزی به کار آید!»
«هر خری را به یک چوب نمیرونند!»
«هر دودی از کباب نیست!»
«هر رفتی، آمدی داره!»
«هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد!»
«هر سرازیری یک سر بالایی داره!»
«هر سرکهای از آب، ترشتره!»
«هر سری را سودایی است!»
«هر شب شب قدر است اگر قدر بدانی!»
«هرکس از هر جا روندهاست با ما برادرخوندهاست!»
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»
«هر که با مادر خود زنا کنه با دگران چها کنه!»
«هر که بامش بیش، برفش بیشتر!»
«هر که به یک کار، به همهکار؛ هرکه به همهکار به هیچکار!»
«هر که به امید همسایه نشست، گرسنه میخوابه!»
«هر که تنها قاضی رفت، خوشحال برمیگرده!»
«هر که خربزه میخوره پای لرزشم میشینه!»
«هر که خری نداره غمی نداره!»
«هر که خیانت ورزد، دستش در حساب بلرزد!»
«هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل هست گوید!»
«هر که را زر در ترازوست، زور در بازوست!»
«هر که را طاووس باید جور هندوستان کشد!»
«هر کی رو میخوای بشناسی یا باهاش معامله کن یا سفر!»
«هر کی به فکر خویشه کوسه به فکر ریشه!»
«هر کی خر شد، ما پالونیم!»
«هر کی که زن نداره، آروم تن نداره!»
«هر گردی گردو نیست!»
«هر گلی زدی سر خودت زدی!»
«هزار تا چاقو بسازه یکیش دسته نداره!»
«هزار تا دختر کورو یکروزه شوهر میده!»
«هزار دوست کمه، یک دشمن بسیار!»
«هزار قورباغه جای یه ماهی رو نمیگیره!»
«هزار وعده خوبان یکی وفا نکند!»
«هشتش گرو نهاست!»
«هلو برو تو گلو!»
«هم از توبره میخوره هم از آخور!»
«هم از شوربای قم افتادیم، هم از حلیم کاشون!»
«همان آش است و همان کاسه!»
«همان خر است و یک کیله جو!»
«هم چوبو خوردیم، هم پیازو، هم پولو دادیم!»
«هم حلوای مردههاست هم خورش زندهها!»
«هم خدا رو میخواد هم خرما رو!
«همسایه نزدیک، بهتر از برادر دور!»
«همسایهها یاری کنید تا من شوهرداری کنم»
«هم فاله، هم تماشا»
«همکار همکارو نمیتونه ببینه»
«هم لحافه و هم تشک!»
«هم میترسم هم میترسونم!»
«همنشین به بود تا من از او بهتر شوم!»
«همنشین تو از تو به باشد، تا تو را عقل و دین بیافزاید!»
«همه چیز را همگان دانند!»
«همه ابری هم بارون نداره!»
«همه خرها رو به یک چوب نمیرونند!»
«همه رو مار میگزه، مارو خرچسونه!»
«همه سرو ته یه کرباسند!»
«همه قافلهی پس و پیشیم!»
«همهکاره و هیچکاره!»
«هم خر میخواد، هم خرما!»
«همه ماری مهره نداره»
«هر مرغی انجیر نمیخوره!»
«همیشه آب در جوی آقا رفیع نمیره! یه دفه هم در جوی آقا شفیع میره!»
«همیشه خره خرما نمیرینه!»
«همیشه روزگار به انسان رو نمیکنه!»
«همیشه شعبون، یک بارم رمضون!»
«همیشه ما میدیدیم، یه دفعه هم تو ببین!»
«همینو که زائیدی بزرگش کن!»
«هنوز آشخوره!»
«هنوز باد به زخمش نخورده!»
«هنور دهنش بوی شیر میده»
«هنوز سر از تخم در نیاوُرده»
«هنوز گرسنگی نکشیدی تا عاشقی یادت بره و هنوز تنگت نگرفته تا دوتاش یادت بره»
«هنوز غوره نشده مویز شده!»
«هنوز دو قورت و نیمش باقی مانده!»
«هوو هوو را خوشگل میکنه، جاری جاری را کدبانو!»
«هیچ ارزونی بیعلت نیست!»
«هیچ انگوری دوبار غوره نمیشه!»
«هیچ بدهی را به هیچ بستانی کاری نیست!»
«هیچ بدی نرفت که خوب جاش بیاد!»
«هیچ بقالی نمیگه ماست من ترشه!»
«هیچ تقلبی بهتر از راستی نیست!»
«هیچ چراغی تا به صبح نمیسوزه!»
«هیچچیز شرط هیچچیز نیست!»
«هیچ دوئی نیست که سه نشه!»
«هیچ دودی بیآتش نیست!»
«هیچ عروس سیاه بختی نیست که تا چهل روز سفید بخت نباشه!»
«هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیره!»
«هیچکاره، رقاص پای نقاره!»
«هیچکاره و همهکاره!»
«هیچکس را توی گور دیگری نمیگذارن!»
«هیچکس روزی دیگری رو نمیخوره!»
«هیچکس نمیگه ماست من ترشه!»
«هیچ گرونی بیحکمت نیست!»
ی
«یابو برش داشته!»
«یابوی اخته و مرد کوسه سن و سالشون معلوم نیست!»
«یابوی پیشآهنگ آخرش توبرهکش میشه!»
«یا خدا یا خرما»
«یار بد، بدتر بود از مار بد»
«یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم!»
«یار قدیم، اسب زین کرده است»
«یار، مرا یاد کنه ولو با یک هل پوک!»
«یا زنگی زنگ باش یا رومی روم!»
«یا علی غرقش کن منهم روش!»
«یا کوچهگردی یا خانهداری»
«یکی رو تو ده راه نمیدادن، سراغ کدخدا رو میگرفت!»
«یک ارزن از دستش نمیریزه!»
«یک مرده به نام به که صد زنده به ننگ»
«یک انار و صد بیمار»
«یک بز گر گله را گر میکند!»
«یک سر است و هزار سودا! یکدل دارد و هزار دلبر!»
«یک داغ دل بس است، برای قبیلهای»
«یکدم نشد که بیسر خر زندگی کنیم»
«یک ده آباد بهتر از صد شهر خراب»
«یک من ماست چقدر کره میده!»
«یکی به نعل و یکی به میخ!»
«یکی کمه، دو تا غمه، سه تا خاطر جمه!»
«یکی میبره یکی میدوزه!»
«یکی میمرد ز درد بینوایی؛ یکی میگفت: خانوم زردک میخواهی؟» (زرک)
«یکی نون نداشت بخوره پیاز میخورد که اشتهاش واشه!»
«یکی یه دونه یا خل میشه یا دیوونه»
«یه بام و دو هوا!»
«یه پا چارق، یه پا گیوه!»
«یه پاش این دنیا یه پاش اون دنیاست!»
«یه پول جیگرک سفره قلمکار نمیخواد!»
«یه تب یه پهلوانو میخوابونه!»
«یه تختش کمه!»
«یه جا میل و مناره رو نمیبینه، یه جا ذره رو در هوا میشماره!»
«یه چیز بگو بگنجه»
«یه دست به پیش و یه دست به پس»
«یه دست صدا نداره»
«یه دکمه آورده، میگه یه دست کت، شلوار از روش بدوز!»
«یه دیوانه سنگی به چاه میندازه که صد تا عاقل نمیتونن، بیرون بیارن!»
«یه روده راست توی شکمش نیست»
«یه روزه مهمونیم و صد ساله دعاگو!»
«یه روز حلاجی میکنه، سه روز پنبه از ریش ور میچینه!»
«یه سال بخور نون و تره صد سال بخور نون کره!»
«یه سال روزه بگیر آخرش با فضلهی سگ افطار کن!»
«یه سوزن به خودت بزن و یه جوالدوز به دیگران!»
«یه سیب و که به هوا بندازی تا بیاد، پایین هزار تا چرخ میخوره!»
«یه شکم سیر بهتر از صد شکم نیمسیر!»
«یه عمر گدایی کرده، هنوز شب جمعه رو نمیدونه!»
«یه کاسهچی صد تا سرناچی!»
«یه کفش آهنی میخواد و یه عصای فولادی!»
«یه کلاغ و چهل کلاغ!»
«یه گوشش دره، یه گوشش دروازه!»
«یه لاش کردیم، نرسید! دولاش میکنیم که برسه!»
«یه دست صدا نداره!»
«یه لقمه نون بربری من بخورم یا اکبری!»
«یه مو از خرس کندن غنیمته!»
«یه نه بگو، نه ماه رو دل نکش!»
«یه وقت از سوراخ سوزن تو میره، یه وقت از در دروازه تو نمیره!»
*
- فضل الله نکو لعل آزاد
- گنجور شعر
- http://lalazad.blogfa.com
فضل الله نکولعل آزاد
http://faznekooazad.blogfa.com
سرودههای آزاد
http://fazlollahnekoolalazad.blogfa com
گنجور شعر
http://f-lalazad.blogfa.com
مطالب ادبی آزاد.
http://karshenasaneadabiatefarsi.blogfa.com ›
کارشناسان ادبیات فارسی
http://www.nekoolalazad.blogfa.com
زیر درخت گیلاس
http://nazarhayeadabi.blogfa.com.
نظرهای ادبی کارشناسان
http://nekooazad.blogfa.com
گنجینهی ضربالمثل
اینستاگرام. مطالب ادبی و شعر lalazad-40
ما از پیشنهادهای سازندهی شما دوستان استقبال میکنیم!
مثلهای رایج فارسی با توضیحات کافی